درباره من

عکس من
تهران, سعادت آباد, Iran

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

تلنگر

 
 بازهم بر گردش روزگارم 
                                   تاس بچرخان

   با چشماني خمار،
   براي همه ي رخ نداده هايت 
                                       خواب ديده ام

۱۳۸۷ اسفند ۱۱, یکشنبه

نیایش


آرزو می کردم اینجا بودی در کنار من
و سرانجام روزی برسد که ببینم آنگونه که تو می بینی و حس کنم آنطور که حس می کنی
و دلم برای تو تنگ شود .

و با آرامش دعا کنم که آن روز به شب رسد



و شبی شد که دیگر چهرهایمان به رنگ هایمان شباهتی نداشت
تو؛ قرمز ، آبی و سفید
و من؛ مات .



سال ها می گذرد .
کمرهایمان را راست کرده ایم، به راحتی نفس می کشیم
در خیابان های خط کشی شده علیه رنگ پرستی شعار می دهیم
در کنار یکدیگر .

در زمانی که دیگر برایمان اهمیتی ندارد

۱۳۸۷ دی ۷, شنبه

حماقت


اینگونه که بر می آید؛ من در دفتر خاطراتم ، آینده ام را رقم زده ام!!

۱۳۸۷ آذر ۲۲, جمعه

روانی


ه
مراه با ماشین کوکی زمانه ، در موقعیت خلاص سر می خوریم ، لیز می خوریم ، منحرف می شویم ، می ترسیم ، خیس می شویم وخسته از این همه هیجان؛ در مرز یکدیگر به انتظار مجوز ورود می مانیم .

پ.ن : اگه بدونین چند صفه بود که اینقدر شد!!

۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه

حس


خاکستر دلم از حس ، کودکانه تب می کند

۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

رویش


پسرک در جیب های خود پول می کاشت ، آن قدر تا جیب هایش باد کردند و ترکیدند و شلوارش دو تا شد .
پسرک آن قدر با پول هایش خورد که شکمش متورم شد و پیراهنش ترکید و پیراهنش دوتا شد .
پسرک آن قدر *** تا *** اش **** شد و ترکید و *** دو تا شد .

پسرک مدرن شده بود ، مرد صدایش می کردند . و دیگر از این که از صورت تا نوک انگشتانش مو می رویید ،احساس بیهودگی نمی کرد .

۱۳۸۷ شهریور ۱۴, پنجشنبه

باد


خاک، خاک، خاک می خورم.
خیس، خیس، خیس می شوی.

من در انتظار ِ باد ام که برگ زردی بر تنم بنشاند
تو در انتظار ِ بادی که دزدیده بذری بر تنت بلغزاند

۱۳۸۷ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

آل!

یه جورایی جمع ایده آل و رئال میشه ریده آل!

من اهل بازی با کلمات نیستم ، اما واقعا وضعیتم اینه!

۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه

آینه بازی!


شرایط هرچه باشند، و لذت در دسترس هرچه باشد، انسان به طور مداوم فراسوی آن است، او آنها را به سوی اهدافی دیگر و نهایتا به سوی خویشتن پشت سر می گذارد.فقط در مورد تعالی در عمل،انسان در شتاب خویش پرتاب شده،در فعالیتی دراز مدت ، به زحمت متوجه آن چه پشت سر می گذارد هست.


برگرفته از کتاب " بودلر" اثر ژان پل سارتر

باور کن وضعیت طبیعی ِ عجیبی است.
من عاشق ِ عشق انسانیم!(ببخشید بی ادبی بود!)

عصاره تنهاییم را در ظرف آرزوهای عاشقانه ام می چکانم!

ما نگهبان صندوقچه فردیتمان مانده ایم.

۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

قرارداد


موجه نیست! نه! اصلا توجیحی ندارد.
دیروز ، قول فردا دادی
امروز قول حال
فردا می گویی تا به حال چه کرده ای!