چراغ ِ اتاقک ِ نیمه تاریک روشن می شود؛
بوی عود، تصویر حلقه وار ِ دود
صدای ِتکراری ِ ترانه های تلخ ِجدایی
تصویر بی صدای تلویزیونی که دیگر برفک هم پخش نمی کند.
گلهای طبیعی بالکن ِخالی؛ سکوت ِ معنی دار ِ فرا رسیدن آفتاب
(و ما که به صبح معتقدیم)
ساعت 5 صبح که بی دلیل ؛ تابستان و زمستان ، سرد است
و تو که سخت گرفتار این گرگ و میش صبح شدی.
جاده ای که مبدا و مقصدش تکراری است.
رانند ه ای که دلخوشیش سیگار و آب و شاشیدن ِ آزادانه است.
علفهای ِ هرز همیشه می رویند
|