مزرعه قدیمی، زراعت بی حساب
کاشت، داشت، برداشت
خان ِ زورگو
تو، من
گرمای ما پشتِ خرمنهای بلند؛ له له زدن هایمان
ندای ِ طبیعت، صدای ِ طبیعی
آ آ ...
آدم.....
آدمک...........
آدمکش...
پاسبانی در کار نیست، جرمی ندارد
تو خودت را کشته ای؛ آدمکش
|